تاریخ ادبیات پارسی به بررسی تاریخی و جریان شناسی ادبیاتزبان پارسی میپردازد. ادبیات پارسی پس از اسلام تاریخی هزار و صد ساله دارد. شعر فارسی و نثر فارسی دو گونه اصلی در ادب پارسی هستند. برخی کتابهای قدیمی در موضوع های غیرادبی مانند تاریخ، مناجات و علوم گوناگون نیز دارای ارزش ادبی هستند و با گذشت زمان در زمره آثار کلاسیک ادبیات پارسی جای گرفتهاند.
ادبیات در ایران پیش از اسلام به سرودههای اوستا در حدود ۱۰۰۰ پیش از میلاد باز میگردد. این سرودهها که بخشی از سنت شفاهی ایرانیان باستان بودهاند سینه به سینه منتقل شده و بعدها بخشهای کتاب اوستا را در دوران ساسانی پدید آوردند.اوزان باستانی چامه در ایران ضربی و هجایی بودند و بنظر میرسد این شیوه در زبان پارسی باستان نیز مورد استفاده بودهاست. در دوره اشکانیان ادبیات ایران تحت تاثیر نفوذ هلنیسم دچار دگرگونی شد. خنیاگران پارتی سرودهای محلی که تا پس از اسلام نام پهلوی نیز داشتند را قرائت میکردند و این نوع شعر با آلات موسیقی همراه میشدهاست. با نفوذ اندیشه مانوی در سرزمین پهناور ایران و هنرگرایی آنان نوعی ادبیات شعرگونه مانوی به زبانهای پارتی, پارسی میانه و سغدی در ایران پدید آمد. در آثار بدست آمده از واحه تورفان در کشور چین آثار پارسی فراوانی کشف شده که به این مقوله باز میگردند. در دوران ساسانی نگارش بهبود یافت و آثار فقهی و دینی و داستانی بسیاری به نگارش درآمد که برخی مانند کارنامه اردشیر بابکان, درخت آسوریک, یادگار زریران, ماتیکان یوشت فریان دارای جنبههای ادبی نیز بودند. با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی بسیاری از این نوشته ها از میان رفت و برخی نیز بدست زرتشتیان نجات یافته و عمدتا به هندوستان منتقل گردید. که امروزه به ادبیات پهلوی شهرت دارند. دبیره(خط) به کار رفته در دوران پیش از اسلام برای نگار ش آثار ادبی خط پهلوی, خط مانوی و خط سغدی بودهاست و برخی آثار هم به پازند نوشته شده و به دین دبیره بودهاند. گاهی بهرام گور شاه ساسانی را دارای قریحه شاعرانه توصیف کرده و بیت هایی را به او منسوب ساختهاند مانند:
منم آن شیر دمان
من آن ببر یله
این منم بهرام گور
منم شیر شنبله
در آغاز دوران اسلامی نشانههایی از علاقه مردم به شعر کهن در برخی متون ثبت شدهاست که ترانه کودکان بلخوبصره نمونههایی از آن است. به هرحال تحت تاثیر صنعت شعری عرب گونهای نو از ادبیات در ایران پدید آمد که بیشتر مبتنی بر چامه(شعر) بود. این چامه قالبی گاهی در قالب های بومی عرب و گاهی در قالب های ابداعی ایرانی سروده میشد.
در دوره آل بویه منطقی رازی و غضایری در شعر نامبردارند و در نثر دانشنامه رازی علائی و رگشناسی به قلم ابن سینا پرداخته شد و ابوعبید جوزانی بخش ریاضی دانشنامه را به رشته تحریر درآورد و قصه حی بن یقظان به پارسی ترجمه و شرح شد.
حمزهنامه مجموعه داستان مصور پارسی است که موضوع آن دلاوریها و قهرمانیهای حمزه عموی محمد بن عبدالله (پیامبر اسلام) میباشد. برای نگارش این اثر بیش از یکصد نقاش و صحاف و خوشنویس به دربار اکبرشاه رفتند که بیشتر ایرانی بودند. نگاره، نبردی موسوم به نبرد مازندران را به صورت نقاشی به تصویر کشیدهاست.
شعر پارسی در دوره مغول روی هم رفته متمایل به سادگی و روانی بود و اگر چه برخی شاعران به پیروی از پیشینیان یا به سبب گرایش به آرایههای ادبی و تکلَفهای شاعرانه به چامه(شعر) مصنوع روی آوردند؛ این امر عمومیت نداشت و حتی همان شاعران مقلّد و گاه متصنَع، در برابر شعرهای دشواری که به منظور اظهار مهارت و استادیشان میسرودند، سروده های سادهٔ بسیار داشتند که قصّهٔ دل و ندای ذوقشان بود. بیشتر مثنویها و همهٔ غرلها و بیشتر قصیدهها به زبان سادهٔ روان و گاه نزدیک به زبان محاوره ساخته میشد. یکی از سببهای سستی برخی از بیتها و یا به کار بردن ترکیبهای نازل در پارهای از شعرهای این دوره، همین نزدیکی به زبان محاورهاست. اما این که بیشتر شاعران، به ویژه غزلسرایان، در پایان این دوره به زبان سادهٔ تخاطب متمایل شده بودند؛ به این علّت بود که رابطهٔ گروهی از آنان با آثار استادان بزرگ پیشین کاهش یافته بود و نیز دستهای از آنان شاعران ترکزبانی بودند که پارسی را میآموختند و هنگام سخنگویی ناگزیر سادهگویی میکردند. به همراه این سادگی، بیان یک ویژگی دیگر توجّه به نکتهسنجی و نکتهیابی و نکتهگویی است؛ یعنی گنجانیدن نکتههایی باریک در شعرها همراه با خیال دقیق و نازکبینی تام که معمولاً از آنها در شعر به درون مایه(مضمون) تعبیر میشود. چنین نازکخیالیها و نکتهپردازیها در چامه پارسی، به ویژه چامه غنایی ما از دیرباز وجود داشت؛ امّا هر چه از سدههای پیشین به زمانهای متأخّر نزدیک شویم، قوّت آن را محسوستر و به همان نسبت سادگی لفظه ها را برای آسانی بیان بیشتر مییابیم. در سدههای هفتم و هشتم، شاعرانی چون خواجو و سلمان و به ویژه حافظ توانستهاند، نکتههای دقیق بسیار در الفاظ عالی برگزیده بگنجانند و خواننده را گاه از قدرت شگفتانگیز خود به حیرت افکنند و همین توانایی افسونگرانهاست که باعث شد جانشینان آنان و به ویژه شیفتگان حافظ، دنبالهٔ کارش را در نکتهآفرینی بگیرند؛ غافل از آن که «قبول خاطر و لطف سخن خدادادست». لازمهٔ پیروی از نکتهآفرینیهای حافظ احراز قدرت فکری و لفظی اوست؛ ولی شاعران عهد تیموری غافل از این اصل به گونهای روزافزون به تکاپوی یافتن نکتههای باریک افتادند و در گیرودار این تکاپو گاهی از رعایت جانب الفاظ باز ماندند و با این عمل مقدمات ایجاد سبکی را در ادبیات پارسی فراهم کردند که از آغاز سده دهم، قوت آشکار یافت و در دورهٔ صفویان به تدریج کار را به جایی کشانید که یکی از سرآمدان شیوهٔ خیالپردازی میرزا جلال اسیر در اسارت مطلق مضامین افتاد و در شکنجههای این اسارت مطلق، گاه زبان مادری خود را در ترکیب الفاظ از یاد برد و از بیان عبارتهای نامفهوم ابا نکرد. سخن در این است که هر چه از آغاز این عهد، به پایان آن نزدیکتر شویم، مبالغه در مضمونیابی و مضمونسازی را بیشتر و به همان نسبت دقت در الفاظ و یکدست نگاه داشتن آن و انتخاب را در آن کمتر میبینیم. بیشک گرد مضمونها و نکتههای تازهٔ بدیع در شعر، خاصه در غزل، گردیدن بسیار شایسته و در خور است؛ بدان شرط که اوّلاً در این راه مبالغه نکنند و ثانیاً به خاطر معنی لفظ را پوچ نگذارند ولی بیان از این نکته خالی از فایده نیست که سخنگویان این عهد نکتهپردازی و مضمونیابی را از وظایف شاعر میپنداشتند و شعر سادهٔ بینکته را ماندنی نمیدانستند.